- سیدعلیرضا شریفی
برخی از انسانها عادت دارند در شرح مسائل داستانپردازی کنند. آنها میتوانند از یک ماجرای دم دستی و پیش پا افتاده یک داستان طولانی و جذاب بسازند. ناخودآگاه به اتفاقات ساده بال و پر میدهند و به قول معروف از کاه کوه میسازند.
در اصطلاح عامه به این کار چاخان کردن یا خالی بستن میگویند. خالی بندها دچار اختلال روانی نیستند بلکه بیشتر درگیر یک حالت روانی هستند که از کمبود توجه ناشی میشود و به صورت ناخودآگاه برایشان به وجود آمده است. این قبیل افراد از کمبود توجه رنج میبرند و به این دلیل واقعیت را با غیر واقعیت در هم میآمیزند که نگاه و توجه دیگران را به سوی خود جلب کنند.
افرادی که دچار کمبود توجه هستند، از کاه کوه میسازند. به اتفاق معمولی یک خطی آنقدر پر و بال میدهند که به داستان پر فراز و نشیبی تبدیل میشود. اگر دقت کنید خواهید دید که در یک جمع اگر فرد خالی بند کانون توجه نباشد به صورت خودجوش خالی بندی را شروع میکند. حتی اگر کسی از او سؤالی نکند، بالاخره با بهانهای رشته کلام را در دست میگیرد. معمولاً این قبیل افراد چون از توجه دیگران خوشنود میشوند، سعی میکنند حالاحالاها تریبون را واگذار نکنند.
اصلاح طلبان در سالهای اخیر با بیتوجهی مردم به آنها مواجه شدهاند، به همین دلیل برای جلب توجه مجبور میشوند داستانی بسازند. اما متأسفانه آنچنان غرق این داستانپردازی و داستان سازی میشوند که یادشان میرود سیاستهای غلط خود در قبال مردم را اصلاح کنند و دوباره به همان «خود سابق» باز میگردند.
حکایت آنها حکایت همان شخصی است که در آخر صف آش فروشی ایستاده بود و برای اینکه بتواند زودتر به مقصود خود برسد، در صف، توزیع حلیم رایگان را شایعه کرد اما زمانی که صف خالی شد، خودش هم این شایعه را باور کرد و به دنبال مردم برای گرفتن حلیم رفت.
اصلاح طلبان قبل از برگزاری انتخابات تیتر «رقابت ۷۰ اصلاح طلب مقابل ۳۰۰۰ هزار اصولگرا» را برای رسانههای خود انتخاب کردند اما وقتی دیدند که انتخابات تهران به شکلی که انتظارش را نداشتند، رقم خورد ادعای کسب اکثریت کرسیهای مجلس را مطرح کردند. حالا این قدر این «کسب اکثریت کرسیها» را به خود تلقین کردند و شاد شدند که محمدرضا عارف در مصاحبه خود هدف بعدی لیست امید را کسب ۷۰ درصد کرسیهای شورای شهر عنوان کرد غافل از این موضوع که هدف نمایندگان مجلس باید خدمت به ملت باشد نه اینکه از ظرفیتهای موجود برای فتح کرسیها استفاده شود.
البته اسیر شدن اصلاح طلبان در داستان سازیهای خود موضوع تازهای نیست؛ آنها در دهه ۷۰ و در زمان دولت دوم خرداد آن قدر از حقوق مدنی صحبت کردند و این داستان سازی آن قدر باورشان شد که آشوب سال ۷۸ را راه انداختند. البته این پایان کار اسیر شدنشان در دامن حاشیهها نبود چرا که حتی تهدیدهای رئیس جمهور وقت در صحن دانشگاه را هم در راستای دفاع از حقوق مدنی عنوان کردند.
در سال ۸۴ هم دروغ «کارهای پوپولیستی رئیس جمهور دولت نهم» را مطرح کردند و آنقدر در این موضوع تعمق کردند که در ۸ سال دولت نهم و دهم نتوانستند دلشان را با دولت همسو کنند. در دوران فتنه ۸۸ هم در موضوع فتنه غوطه خوردن و آنقدر به این موضوع شاخ و برگ دادند که هنوز هم حاضر به پذیرش نتیجه آن انتخابات نشدند.
اما این دروغها کارگزاران را هم فریب داده است؛ هاشمی رفسنجانی که زمانی اجازه ظهور و بروز منتقدان را در دولت خود نمیداد امروز خود را «نماد تغییر» معرفی میکند در صورتی که همان هاشمی سال ۶۸ است؛ روحانی هم این روزها در این موج گیر افتاده و علیرغم توهینهای مکرر به منتقدان، از آزادی بیان و اعتدال صحبت میکند.
دروغ جدیدی که اصلاح طلبان در آن اسیر شدهاند، انتخابات ۷ اسفند ۹۴ است. آنها بعد از اینکه فقط در تهران توانستند نتیجه مورد نظر خود را کسب کنند، شروع به توهین به مردم کردند؛ حسین مرعشی رأی مردم را به خوب و بد تقسیم کرد و گفت: مردم شهرستانها به دلیل عقب ماندگی سیاسی به اصلاح طلبان رأی ندادند.
اما این اظهار نظر کافی بود که راست و چپ از شهرستانها به این اظهار نظرها اعتراض کنند و اصلاح طلبان برای پایان دادن به این موضوع دروغ کوفی خواندن مردم تهران از سوی حجت الاسلام شجونی را مطرح کردند، دروغی که با یک جستوجوی ساده در اینترنت برملا میشود اما اصلاح طلبان با بلندگوهای رسانهای داخلی و خارجی خود به این موضوع پرداختند و برای آن تحلیل ارائه کردند که خودشان هم به این موضوع ایمان پیدا کردند.
اصلاح طلبان ید طولایی در «باور کردن دروغ خود» دارند اما باید به این نکته توجه کنند که به جای باور دروغ، باید سیاستهای غلط خود را اصلاح کنند تا در معادلات داخلی جایی در بین مردم داشته باشند، اینکه همه نتیجه انتخابات تهران حاصل یک پیام ویدیوئی یکی از سران فتنه ۸۸ است، تحلیلی ساده و سطحی است که جایی در معادلات ندارد.
اینکه امروز ملت ایران به برخی از چهرههای جدید اعتماد کردند به دلیل شرایط روز است و در واقع فرصتی به اصلاح طلبان دادهاند که از دوران پسابرجام به دلیل همسویی با دولت استفاده کنند، وگرنه مردم ایران همان مردمی هستند که در مجلس هشتم و نهم به اصلاح طلبان «نه» گفتند و در انتخابات ۸۴ و ۸۸ به کسی که رقیب آنها بود، اعتماد کردند.
ریشه بیاعتمادی مردم به اصلاح طلبان در این است که آنها همیشه جامعه و خود را به چند نوع تقسیم میکنند، رفتار اصلاح طلبان در هنگام زمامداری امور با رفتار آنها به هنگام بیرون بودنشان از مجلس و دولت متفاوت است و این مهمترین علتی است که مردم بعد از یک اعتماد نسبی به اصلاحات، برای جبران خسارات به وجود آمده «نه» قاطعی به آنها میگویند.
سابقه آشوبهای مختلف در دهههای ۷۰ و ۸۰، تحصن و اقدامات ضد انقلاب از تریبون مجلس در دوران مجلس ششم، پناهندگی به کشورهای استکباری و مقابله با نظام اسلامی از جمله اقداماتی است که در پرونده اصلاح طلبان به وفور دیده میشود و به نظر میرسد اصلاح این سابقه بیشتر به کمک اصلاح طلبان میآید تا اینکه بخواهند دروغی را در جامعه مطرح کنند و دوباره با باور این دروغ به رفتارهای غلط خود ادامه دهند.
انتهای پیام/