- سیدعلیرضا شریفی
![ماجرای خواندنی درخواست «رمز شب» 2 برادر شهید در خط مقدم جبهه](http://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1394/04/20/13940420163855745677934.jpg)
پدر، مادر، برادر و خواهر شهدای جعفرزاده در یک شب معنوی رمضانی، پذیرای خبرنگاران تسنیم بودند و صحنههای زیبایی از زندگی دو فرزند شهیدشان را روایت کردند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اهواز، جلسات قرآن رزمندگان دوران دفاع مقدس گردان بلالی اهواز که این روزها در ماه مبارک رمضان و با افتتاح حسینیه شهدای جعفرزاده جان تازهای گرفته، حلقه وصلی شد تا با خانواده شهدای جعفرزاده آشنا شویم.
با رزمندگان اسلام در گردان بلالی که هم صحبت شدیم، پدر شهیدان و بانی حسینیه شهیدان جعفرزاده را معرفی کردند و گفتند شهید علیرضا برادر شهید عبدالحسین جعفرزاده در ماه رمضان به شهادت رسیده و فرصت خوبی است به این مناسبت با خانوادهاش گفتوگو انجام شود.
موضوع شهادت علیرضا جعفرزاده در روز ضربت خوردن امام علی(ع) بهانهای شد تا در منزل خانواده جعفرزاده حضور پیدا کنیم و دقایقی با پدر، مادر، خواهر و برادر شهید به گفتوگو بنشینیم.
تسنیم: حضور در جمع صمیمی خانواده شهیدان جعفرزاده برای ما فرصت مغتنمی است، لطفا در ابتدا بفرمائید از نحوه شهادت فرزندانتان چگونه آگاه شدید؟
پدر شهید: فرزند کوچکترم که نخستین شهید خانواده است، عبدالحسین است، عبدالحسین متولد سال 1344 بود و از 15 سالگی در جبههها شرکت داشت؛ او در عملیات رمضان شرکت کرده بود. در همین عملیات پس از اینکه ترکشی به سرش اصابت میکند دوستانش به تصور شهادتش خبر شهید شدن عبدالحسین را برای ما آوردند.
نکته جالب اینکه تا بدن عبدالحسین را به سردخانه منتقل میکنند متوجه گرمای بدنش میشوند و اینکه هنوز زنده است، به همین دلیل فورا او را به بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان اهواز، منتقل میکنند.
پیکر عبدالحسین جان تازهای میگیرد و برای انجام مراقبتها به بیمارستان ساسان تهران اعزام میشود.
وقتی با خبر شدیم ما نیز به تهران رفتیم، عبدالحسین تا 2 روز جان در بدن داشت و زنده بود اما متأسفانه روز سوم مسئولان بیمارستان خبر شهادتش را به ما دادند. و بعد هم او را برای تشییع و تدفین به اهواز منتقل کردند.
علیرضا دومین پسر شهید من است که در سال 1339 در اهواز به دنیا آمد، چون در 13رجب به دنیا آمد اسمش را علی گذاشتیم.
علیرضا بچه درسخوانی بود و پس از اینکه دیپلم ریاضی فیزیک خود را گرفت در دانشگاه شهید چمران اهواز قبول شد اما به دلیل شرایط جنگ تحمیلی هیچگاه در دانشگاه حاضر نشد و از مرخصی تحصیلی استفاده میکرد.
علیرضا در دوران دفاع مقدس 7 بار مجروح شد و در عملیاتهای مختلفی شرکت کرده بود که مهمترین آنها، عملیات کربلای 5 بود، در جبهه فارسیات به فرماندهی گروهان منصوب شد و پس از آن با تشکیل تیپ 3 لشکر 7 ولیعصر فرمانده تیپ شد.
پس از فرماندهی تیپ 3، علیرضا مأمور به تشکیل گردان رزمی میشود و به همین دلیل گردان رزمی سلمان فارسی را تشکیل و عهده دار فرماندهی این گردان میشود. همچنین علیرضا مدتی فرماندهی گردان جعفر طیار(س) اهواز و حضرت امیرالمومنین(ع) را هم بر عهده میگیرد.
مهمترین دوران فرماندهی علیرضا در عملیات کربلای 5 است. در آن عملیات محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسدارن تواناییهای علیرضا را دیده و او را به فرماندهی گردان حضرت رسول(س) منصوب میکند.
تسنیم: عملیات کربلای 5 چه ویژگی داشت که مهمترین دوران فرماندهی علیرضا حساب میشود؟
پدر شهید: ببینید پس از اینکه علیرضا فرمانده گردان حضرت رسول(ص) میشود برای آنالیز دشمن حملهای انجام میدهد، در این حمله علیرضا متوجه توان دفاعی بالای دشمن در منطقه شلمچه میشود.
پس از اینکه علیرضا توان تسلیحاتی دشمن را سنجید و دیدند ساختمانهای بتنی بسیار محکمی در آنجا ایجاد شده به همراه نیروهایش برنامهای دقیق برای انهدام انبارهای مهمات دشمن میچیند؛ در این نقشه علیرضا و نیروهای تحت امرش هرکدام با چند نارنجک در اطراف انبارهای مهمات دشمن موضع میگیرند و به صورت هماهنگ اکثر انبارهای مهمات دشمن را منهدم میکنند.
تسنیم: علیرضا در همین عملیات مجروح شد؟
پدر شهید: بله، علیرضا در این عملیات دچار مجروحیت شد و به بیمارستانی در اهواز اعزام شد، وقتی برای ملاقات علیرضا به بیمارستان رفتیم خواب بود و بعد از مدتی او را صدا زدیم.
وقتی بیدار شد از فرط خستگی شدید از ما خواهش کرد که بگذارید بخوابم 3 روز است که نتوانستم لحظهای چشمهایم را روی هم بگذارم.
یکی، دو روز بعد از مجروحیت علیرضا همرزمانش برای ملاقات به بیمارستان میآیند و خبر پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات کربلای 5 را به وی میدهند.
تسنیم: از ماجرای عقد علیرضا و آخرین اعزامش هم برای ما تعریف کنید.
پدر شهید: پس از اینکه علیرضا از بیمارستان مرخص شد به خانه آمد تا دوران مجروحیتش به پایان برسد، ما هم از فرصت استفاده کردیم و در نیمه شعبان سال 66 که تقریباً فروردینماه آن سال میشد برایش خواستگاری رفتیم و دختری را به عقدش درآوردیم.
بعد از عقد علیرضا میخواست مقدمات عروسی را آماده کند که برایش خبر می آورند عملیات مهمی پیش رو است و دوستانش در گردان از او خواستند برای ساماندهی گردان به جبهه باز گردد و او دو روز بعد به جبهه برگشت.
این آخرین اعزام علیرضا به جبههها بود و تا زمان شهادتش دیگر به خانه باز نگشت.
تسنیم: جریان شهادت علیرضا چگونه بود؟
پدر شهید: یکی از دوستانش میگفت قبل از رسیدن لیالی قدر در ماه مبارک رمضان علیرضا گفته بود خوشا به سعادت کسی که در این 3 روز ایام و شبهای قدر به شهادت برسد؛ این شهید حتماً بهشتی میشود.
ظاهراً علیرضا در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان هنگامی که مشغول وضو گرفتن بود، با اصابت ترکش بعثیها به شهادت میرسد.
تسنیم: اگر خاطره جالبی از فرزندانتان دارید برای ما بفرمائید؟
پدر شهید: خاطرهای هست از یک اتفاق جالب، یک بار عبدالحسین(پسر کوچکترم) به همراه دو تن از همرزمانش در جریان یک عملیات در یکی از سنگرها محاصره میشود و دوشبانه روز را با یک مقدار آب و بیسکوئیت در این سنگر میآورند.
شب سوم وقتیکه هوا تاریک شده بود، به همراه دو بسیجی دیگر از سنگر بیرون میآیند تا به سمت سنگرهای ایرانی برگردند.
در میانه راه، یکدفعه برای آنها فرمان ایست صادر میشود و گشت نیروهای ایرانی از آنها اسم شب میخواهد، عبدالحسین میگوید اسم شب ژاله است و آن طرفی که فرمان ایست داده بود کمی مکث میکند و بعد میگوید اسم شب ژاله و ژیان است.
بعد از اینکه فرمان ایست کمی طول میکشد و دقایق پراسترسی سپری میشود، عبدالحسین متوجه میشود، گشتی ایرانی، برادرش علیرضا است که به شوخی آنها را به اصطلاح سرکار گذاشته بود.
تسنیم: برای ادامه گفتوگو با مادر شهدای جعفر زاده همصحبت شدیم؛ حاج خانم ویژگیهای شاخص فرزندان شهیدتان چیست؟
مادر شهید: عبدالحسین فرزند کوچک من بود و علیرغم سن و سال کمش به موضوعات دینی پایبند بود، البته ویژگی شاخص همه بچهها خوش اخلاقی و خوشرویی آنها بود.
علیرضا همیشه صدقه میداد و برای همین بلایای زیادی از وی دور شده بود، در یکی از عملیاتها سنگی زیر پای علیرضا گیر میکند و علیرضا سرش را پائین میآورد که آن سنگ را ببیند و برای همین تیری که به سمتش شلیک شده بود به کلاهش اصابت میکند؛ این کلاه هنوز به یادگار پیش ما مانده است.
علیرضا چون دومین فرزند من بود با همه خواهر و برادرانش صمیمی بود و خوش رفتاری میکرد.
تسنیم: اگر توصیهای برای جوانان هم سن و سال فرزندان شهیدتان دارید، بفرمائید؟
مادر شهید: امیدوارم خدا همه جوانان را سلامت نگه دارد و جوانان باید برای رسیدن به سعادت در راه شهدا و انقلاب گام بردارند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، حسن یکی از برادران شهدای جعفر زاده است که مدتی در جبهههای جنگ با برادرانش همرزم شده بود، این رزمنده دوران دفاع مقدس میگوید: من آن دوران بیشتر راننده آمبولانس بودم و کمتر میشد که با برادرانم در یک جبهه حضور پیدا میکردم.
وی درباره فعالیتهای اجتماعی برادران شهیدش عنوان میکند: علیرضا در مسجد جزایری فعالیت میکرد و قبل از پیروزی انقلاب بارها مورد تعقیب عوامل ساواک شده بود، اما دستگیر نشد.
برادر شهدای جعفرزاده گفت: علیرضا در جلسات مبارزه و رد بهائیت شرکت میکرد و مقالاتی در این باره نوشته بود، بعد از پیروزی انقلاب هم در جهاد سازندگی بود و پس از آن جذب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
خواهر شهیدان جعفرزاده نیز که در گفتوگوی صمیمی ما حضور داشت درباره ویژگیهای اخلاقی علیرضا و حسین گفت: علیرضا همیشه دوست داشت که اعضای خانواده دور هم جمع باشند و هر وقت از جبهه میآمد همه را جمع میکرد.
تسنیم: لطفا برای ما از اخلاق و ویژگی برادران شهیدتان برایما تعریف کنید، و اگر خاطرهای هم از آن دوران بفرمائید؟
خواهر شهید: رابطه من با علیرضا و عبدالحسین خیلی صمیمی بود و برادرانم هر وقت از جبهه برای چند روزی برای مرخصی میآمدند، چون تلفن ندشتیم به وسیله دوستان پیغام میفرستاندند تا همه برادران و خواهران در منزل پدری دور هم جمع شوند.
برای ما عجیب بود با وجود اینکه تازه از جبهه آمدهاند و خیلی خسته هستند اما دوست داشتند حتی همان یک شبی که منزل هستند همه دور هم جمع شوند، وقتی میگفتیم شما خستهاید و نیاز به استراحت دارید میگفتند وقت برای خوابیدن هست.
به شوخی همیشه از آنها میپرسیدیم که چرا تلویزیون همه را نشان میدهد به غیر از برداران ما را، نکند در جبهه نیستید، که علیرضا میگفت انشاءالله بعد از شهادت بیشتر درباره کارهای ما اطلاع پیدا میکنید.
این را هم بگویم که عبدالحسین مخالف سر سخت غیبت بود و همیشه در جعهای خانوادگی اگر میدیدید بحث غیبت ممکن است باز شود، با شوخ طبعی مانع از غیبت دیگران میشد.
گفتوگو از مجید منادی و سید علیرضا شریفی
انتهای پیام/ ب